داستان کوتاه در مورد مرتب کردن وسايل و جمع کردن اسباب بازي ها


ميلاد هميشه وسايل رو داخل خونه مي انداخت، با هر اسباب بازي که بازي مي کرد آن را رها مي کرد. يه روز صبح پاش روي اسباب بازي رفت و خيلي خيلي دردش گرفت و اسباب بازيش رو شکست.


در حالي که داشت گريه مي کرد، اسباب بازيش شروع به حرف زدن کرد، اسباب بازي گفت: ميلاد يادته چقدر باهم خاطره داشتيم و چقدر باهم بازي مي کرديم؟ اگر من رو سرجام گذاشته بودي الان سالم بودم و ميتونستيم بازم با هم بازي کنيم.


داستان کوتاه


ميلاد به اسباب بازي گفت که برام مهم نيست و من اسباب بازي هاي زيادي دارم که مي تونم با آن ها بازي کنم.


روزها گذشت و به مرر تمام اسباب بازي هاي ميلاد شکستن. بعضي از آن ها زير پا شکستن و بعضي هاشون دور ريخته شدند.


تا اينکه يک روز صبح ميلاد رفت سر کمد اسباب بازي هاش و ديد که خالي شدن و ديگه اسباب بازي براي بازي کردن باقي نمونده، هرچي هم که گشت چيزي پيدا نکرد.


خيلي ناراحت بود و تا شب خيلي حوصلش سر رفت. گريه کنان پيش مادرش رفت و گفت، مامان من معذرت مي خوام، قول مي دم که ديگه اسباب بازي هام رو سرجاشون بذارم تا گم نشن يا زير پا نشکنن. مامانش نازش کرد و به همراه پدرش براي ميلاد اسباب بازي هاي جديدي خريدن و ميلاد هم ياد گرفت که هميشه وسايل رو سر جاي خودشون بذاره.


منبع : داستان کوتاه در مورد مرتب کردن وسايل و جمع کردن اسباب بازي ها

کاهش استرس کودکان در مدرسه که آينده کودکان را تحت تاثير قرار مي

افزايش تمرکز در کودکان | راه هاي افزايش تمرکز هنگام درس خواندن

داستان کوتاه در مورد مرتب کردن وسايل و جمع کردن اسباب بازي ها

چگونه گوشي را کنار بگذاريم و درس بخوانيم

19 داستان اخلاقي کودک که معجزه مي کند!

بازي ,اسباب ,مي ,ميلاد ,رو ,وسايل ,اسباب بازي ,و جمع ,کردن اسباب ,کوتاه در ,بازي هاي

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

pcparsii دانلود کتاب خبر20 وبلاگ شخصی سید مهدی حسینی negaretbrain kuchha تاپ تکواندو ایران-IRAN TOPTAEKWONDO(روابط عمومی) عمران و ساخت و ساز ساختمان من لاغری و رژیم درمانی